معراج مؤمن

نویسنده

ابودرداء می گوید: شبی امیرمؤمنان(ع) را دیدم که از مردمان کنار گرفته و در مکان خلوتی مشغول مناجات با پروردگار و گریه و زاری است و می فرمود: بار خدایا! چه بسیار گناهانی که با بردباری از عقوبتش درگذشتی و چه بسیار جرایمی که به کرم و بزرگواری ات آن را آشکار نساختی! بار خدایا!…

ناگاه دیدم صدا خاموش شد, گفتم: حتماً حضرت را خواب برده است. رفتم تا آن حضرت را بیدار کنم. چون ایشان را حرکت دادم, دیدم همچون چوب خشک شده ای است. گفتم: إنّا لِلّهِ وَإنّا إلَیهِ راجِعُون. حضرت از دنیا رفت.

به خانه آن حضرت رفتم و فاطمه(س) را از این امر آگاه ساختم. فرمود: این حالتی است که از ترس خدا هر شب بر او عارض می شود. پس از اندکی, آب بر چهره او پاشیدم تا به هوش آمد.


منبع :  اسرار الصلوة, ص214ـ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی