معراج مؤمن

نویسنده


«روز عاشور» هنگام زوال ، «ابوثمامه صائدى » خدمت سیدالشهدا ( علیه السّلام ) عرض کرد: «اى مولاى من ! ما همه کشته خواهیم شد و وقت نماز ظهر داخل شده ، پس نماز را بخوان ؛ یعنى با جماعت و گمان مى کنم این آخرین نماز ما باشد، امید است خداى را ملاقات کنیم با اداى فریضه اى از فرایض او در چنین موقف بزرگى » .امام ( علیه السّلام ) سر به آسمان بلند کرد و فرمود: «یاد نماز کردى ، خداوند تو را از نمازگزاران قراردهد، آرى ، اینک وقت نماز است (و فرمود:) اذان بگو خدا تو را رحمت کند». و چون از اذان فارغ شد، امام ( علیه السّلام ) فرمود: «اى پسر سعد! آیا شرایع اسلام را فراموش کرده اى ؟ آیا دست از جنگ برنمى دارى تا نماز گذاریم و سپس مشغول جنگ شویم ؟».

پس آن حضرت با اصحاب خود، نماز خوف بجا آوردند در حالى که «زهیربن قین و سعید بن عبدالله » در مقابل آن حضرت ایستادند و از هر طرف تیر یا نیزه اى که به آن حضرت مى رسید، خود را سپر قرار دادند تا اینکه بدن سعید غیر از زخمهاى نیزه و شمشیر، سیزده تیر اصابت کرد و بر زمین افتاد و از دنیا رفت .

منبع:  بحارالانوار، ج 10. داستانهاى پراکنده از آثار شهید دستغیب ، ج 3، ص ‍ 20 و 21.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی