معراج مؤمن

نویسنده

 روزى رسول خدا ( ص ) امیرالمؤ منین علی ( ع ) را به دنبال کار مهمّى فرستاد، در آن روز، رسول خدا ( ص ) نماز عصر را خواند، وقتى امیرالمؤمنین ( ع ) برگشت و قضایاى کار مزبور را براى پیامبر ( ص ) شرح مى داد، در همان حال ، رسول اکرم ( ص ) را وحى فراگرفت (تَغْشاه الوحى ). رسول خدا ( ص ) بر امیرالمؤ منین ( ع ) تکیه زد و سر به زانوى او نهاد، مدّت وحى طولانى شد و آفتاب به غروب نزدیک شد. على ( ع ) نماز عصر را به ایما و اشاره و نشسته خواند و آفتاب کاملاً غروب کرد. وقتى رسول خدا ( ص ) از حالت وحى بیرون آمد، على ( ع ) را متغیّر و ناراحت دید، فرمود: یا على ! تو را چه شده ؟ عرض کرد: خیر است یا رسول الله ! نماز عصر را نخوانده بودم که بر شما وحى نازل شد و سر مبارک شما در آغوش من بود لذا نخواستم سر مبارک شما را بر زمین بگذارم بدین جهت به اشارت نماز کردم به خاطر همین جهت ، دلم خوش نیست .

رسول خدا ( ص ) فرمود:«دلتنگ نباش که من دعا مى کنم تا خداى تعالى آفتاب را براى نماز تو برگرداند و تو نماز را در وقت و با تمام شرایط و ارکان آن بجا آورى ». آنگاه پیامبر ( ص ) دست به دعا برداشت و عرض کرد:«خدایا! تو مى دانى که على ( ع ) در طاعت تو و رسول تو بود خدایا! آفتاب را برگردان تا نمازش را بخواند». راویان خبر گفته اند به حق آن خدایى که محمد ( ص) را مبعوث به رسالت نمود، ما آفتاب را دیدیم که بر در و دیوار تابیده بود و امیرالمؤمنین ( ع ) نماز عصر را به وقتش خواند و چون سلام نمازش را داد، آفتاب یکباره فرو نشست .

 منابع:

نماز از دیدگاه قرآن و حدیث ، ص 46 و 47.

تفسیر ابوالفتوح رازى ، ج 4، ص 167.

من لایحضره الفقیه ، ج 1 (پاورقى )، ص 203.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی